از عمر تلف گشته ام ار هست مجالی
خواهم ، صنما ، عرض کنم شرح مقالی
ای آفت جان ، روح و روان ، ماه دل انگیز
از سلک وصالت برسانم به تعالی
با سلسله موی تو گر ، بستهُ دنیام
با خنجر ابروت ، شهیدم به توالی
آن چشم پر آشوب تو گر خان هوس بود
لبت کوثر عذب است ، همان حول و حوالی
گر عاقبت کار دلم برزخ عشق است
آغوش گشا ، تا که در آیم به کمالی
|