شناسنامه shenasname.com
|
شناسنامه shenasname.com
حکایت
1416
|
روزی مردی رو به دربار خان زند می آورد و با ناله و فریاد می خواهد
که کریمخان را فورا ملاقات کند.سربازان مانع ورودش می شوند.
خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود
و میپرسد ماجرا چیست؟پس از گزارش سربازان به خان
,خان بزرگوار زند دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور خان می رسد.....
خان از وی می پرسد که چه شده مرد که چنین ناله و فریاد میکنی؟
مرد با درشتی می گوید همه امولم را دزد برده و الان هیچ در بساط ندارم.
خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟
مرد می گوید من خوابیده بودم.
خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟
مرد در این لحظه پاسخی می دهد که فقط مردی آزاده عادل و دمکرات
چون کریمخان تحمل و توان شنیدنش را دارد.
آن مرد گفت: من خوابیده بودم چون فکرمیکردم تو بیداری.........
خان بزرگوار زند لحظه ای سکوت می کند .....
و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند.
و در آخر میگوید:
این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم
|
ناشناس
|
|
|
|
شناسنامه shenasname.com
|