شناسنامه shenasname.com
سخن بزرگان هر ملت شناسنامه آن ملت است
شناسنامه shenasname.com
صفحه اصلی
فکرت
فروغ فرخزاد
فریدون فرخزاد
فریدون مشیری
فرانکلین
فرانسیس بیکن
فرخی یزدی
فردوسی
قیصر امین پور
لقمان
لئو تولستوی
ملا محسن فیض کاشانی
مهدی اخوان ثالث
مولانا
میشل فوکو
ماهاتما گاندی
مارک تواین
مارتین لوتر کینگ
محمود دولت آبادی
محمد رضا عالی پیام (هالو)
نیما یوشیج
نیچه
چگوارا
ناپلئون
چارلی چاپلین
چارلز دیکنز
ناشناس
نسرین بهجتی
نظامی گنجوی
هلن کلر
هگل
ولتر
ویلیام شکسپیر
وینستون چرچیل
ویکتور هوگو
وحشی بافقی
ژان پل سارتر
کنفوسیوس
گوته
گابریل گارسیا مارکز
پائولو کوئیلو
پاستور
پروفسور مجید سمیعی
پروفسور محمود حسابی
پروین اعتصامی
آل پاچینو
آلبر کامو
آلبرت انیشتین
آندره ژید
آگاتا کریستی
آبراهام لینکلن
آرمان ایزدی
افلاطون
اقبال لاهوری
امانوئل کانت
اوریانا فالانچی
ایرج میرزا
ابو سعید ابوالخیر
ابو علی سینا
ابوالقاسم حالت
احمد شاملو
ارنست همینگوی
اسکار وایلد
استیو جابز
استیون هاوکینگ
بهلول
بودا
بیل گیتس
بالزاک
برتراند راسل
تهمینه میلانی
توماس ادیسون
جامی
جرج برنارد شاو
حافظ
حسین پناهی
خواجه نصیر الدین طوسی
خواجه عبدالله انصاری
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
خسرو شکیبایی
دیل کارنگی
دیگران
دکتر فرهنگ هلاکویی
دکتر الهی قمشه ای
دکتر حسابی
دکتر شریعتی
دالای لاما
داستایوفسکی
رهی معیری
رومن رولاند
زیگموند فروید
زکریای رازی
زرتشت
سقراط
سهراب سپهری
سیمین بهبهانی
سیمین دانشور
سامرست موام
سروانتس
سعدی
شهریار
شیخ بهایی
شاپورتهرانی
شاتوبریان
صائب تبریزی
صادق هدایت
صبوری تبریزی
علی اکبر دهخدا
عبید زاکانی
عزت الله انتظامی
عطار نیشابوری
شناسنامه shenasname.com
اشعار
4068
بیخودی
درطــریـق عــاشــقی افـسا نه ایم
هــمچومجنون ازهـمه بیگانه ایم
کـس نـداند شـورقـلب عــاشــقـان
مــا بــه ســان گنج در ویرانه ایم
بـسـکه مـستـیم ازشـراب حسن او
روزوشــب لب بــرلــب پیمانه ایم
مــا اســیر چــشم مخـمور کسـیـم
عــمرهــا شــد ساکـن میخانه ایم
بــسکه دارد قــلب مــا شـور دگر
بــیخودیم ازخـویـش یـادیـوانه ایم
« فکرتا » دیوانه شودرعـشق او
در مـسیـر بیــخـودی فــرزانه ایم
فکرت
نکته
196
وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین آدمها رد میشی
ناشناس
اشعار
4082
مارا بس
بعد از این تا به ابد مهر بتان ما را بس
فاش گویم که ازین عیش جهان ما را بس
بس که از عشق بتان دیده ی پر نم دارم
گر شوم مستحق حور و جنان ما را بس
گر ز غم کور شود دیده ی بینای من
از فراقش بعد ازین شور و فغان مارا بس
مست و عریان اگر افتد قد سروش در بر
( فکرتا ) دلبری سرو روان ما را بس
فکرت
دل نوشته
2589
دلــ ـــــم کــه میگیرد…
به خودم وعــ ــــده های روز خوب را میدهـــ ــم
از همــ ــان وعده های خوبــی که:
سالهــ ــــاست به امیــ ـــد رسیدنشان
تقویــ ــم را خط خطی میکنم…
ناشناس
نکته
1326
ﺩﺭ یک سمینار رموز موفقیت، سخنران از حضار ﭘﺮﺳﯿﺪ:
«ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍﯾﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪﻧﺪ؟»
حضار ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ: «ﻧﻪ! ﻧﺸﺪﻧﺪ.»
سخنران: «ﺗﻮﻣﺎﺱ ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
حضار: «ﻧﻪ! ﻧﺸﺪ.»
سخنران: «ﮔﺮﺍﻫﺎﻡ ﺑﻞ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
حضار: «ﻧﻪ! ﻧﺸﺪ.»
سخنران: «ﻻﻧﺲ ﺁﺭﻣﺴﺘﺮﺍﻧﮓ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
حضار: «ﻧﻪ! ﻧﺸﺪ.»
سخنران ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «ﻣﺎﺭﮎ ﺭﺍﺳﻞ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
ﻣﺪﺗﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ. ﺳﭙﺲ یکی از حاضران ﭘﺮﺳﯿﺪ: «ﻣﺎﺭﮎ ﺭﺍﺳﻞ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﻣﺎ ﺗﺎ ﺍلاﻥ ﺍﺳﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ!»
سخنران ﮔﻔﺖ: «ﺣﻖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﯾﺪ، ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ!»
براى ماندگار شدن بايد ايستاد و تسليم نشد وگرنه فراموش میشویم...
ناشناس
نکته
1121
یه شیر هیچوقت خودش رو با عقاید یه گوسفند نگران نمیکنه
ناشناس
آرزوها
1339
اگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،به بیهودگی زندگی نخواهم کرد .
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم ، یا دردی را تسکین بخشم ، یا انسانی تنها را یاری کنم، که دیگر بار بسوی شادی بازگردد ، به عبث زندگی نخواهم کرد.
امیلی دیکنسون
دیگران
عاشقانه ها
3053
در فنجان خالی میشوم
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی
و من
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که
به رگهایت جاری است!
ناشناس
تلنگر
87
فردا برای دلجویی دیر است
امروز زخم نزن
ناشناس
گلایه
3089
کودکی کوزهای شکست و گریست که مرا پای خانه رفتن نیست
چه کنم، اوستاد اگر پرسد کوزهی آب ازوست، از من نیست
زین شکسته شدن، دلم بشکست کار ایام، جز شکستن نیست
چه کنم، گر طلب کند تاوان خجلت و شرم، کم ز مردن نیست
گر نکوهش کند که کوزه چه شد سخنیم از برای گفتن نیست
کاشکی دود آه میدیدم حیف، دل را شکاف و روزن نیست
چیزها دیده و نخواستهام دل من هم دل است، آهن نیست
روی مادر ندیدهام هرگز چشم طفل یتیم، روشن نیست
کودکان گریه میکنند و مرا فرصتی بهر گریه کردن نیست
دامن مادران خوش است، چه شد که سر من بهیچ دامن نیست
خواندم از شوق، هر که را مادر گفت با من، که مادر من نیست
از چه، یکدوست بهر من نگذاشت گر که با من، زمانه دشمن نیست
دیشب از من، خجسته روی بتافت کاز چه معنیت، دیبه بر تن نیست
من که دیبا نداشتم همه عمر دیدن، ای دوست، چو شنیدن نیست
طوق خورشید، گر زمرد بود لعل من هم، به هیچ معدن نیست
پروین اعتصامی
نکته
1462
حالا فهمیدم چرا پشت سر مرده ها آب نمیریزند.اين دنيا ارزش برگشتن ندارد.
ناشناس
نکته
2267
روزی در آخر ساعت درس یك دانشجوی دوره دكترای نروژی ، سوالی مطرح كرد: استاد،شما كه از جهان سوم می آیید،جهان سوم كجاست ؟؟
فقط چند دقیقه به آخر كلاس مانده بود.من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم كه روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می كنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند،خانه اش خراب می شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملكتش بكوشد.
پروفسور محمود حسابی
نکته
673
دائما یکسان نباشد حال دوران ، غم مخور
ناشناس
نکته
1903
گاهی آنقدر دلتنگ کسی میشوی که
اگر خودش بفهمد از نبودنش خجالت میکشد...
ناشناس
حکایت
1388
ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي ميكرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست ميانداختند. دو سكه به او نشان ميدادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد ميآمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد.
تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست ميانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت ميآيد و هم ديگر دستت نمياندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نميدهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آنهايم. شما نميدانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آوردهام.
«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»
ناشناس
حکایت
3694
یک پیرزن چینی دو کوزه آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده میکرد.
یکی از کوزه ها ترک داشت،در حالی که کوزه دیگری بی عیب و سالم بود و همه آب را در خود نگه میداشت.
هر بار که زن پس از پر کردن کوزه ها ،راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود،آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد و زمانی که زن به خانه میرسید،کوزه نیمه پر بود.
دو سال تمام ،هر روز زن این کار را انجام میداد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ،نیمی از آبش را در راه از دست میداد.
البته کوزه سالم و بدون ترک خیلی به خودش میبالید.
ولی بیچاره کوزه ترک دار از خودش خجالت میکشید . از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند،میتوانست انجام دهد.
پس از دو سال سرانجام روزی کوزه ترک دار در کنار جویبار به زن گفت:
من از خویشتن شرمسارم ،زیرا این شکافی که در پهلوی من است ،سبب نشت آب میشود و زمانی که تو به خانه میرسی ،من نیمه پر هستم.
پیرزن لبخندی زد و به کوزه ترک دار گفت:
آیا تو به گلهایی که در این سوی راه ،یعنی سویی که توهستی ،توجهکرده ای؟
میبینی که در سوی دیگر راه گلی نروییده است.
من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم،و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که ازجویبار به خانه برمیگردم تو آنها را آب بدهی.
دو سال تمام ،من از گل هایی که اینجا روییده اند چیده ام و خانه ام را با آنها آراسته ام.
اگر تو این ترک را نداشتی ،هرگز این گلها و زیبایی آنها به خانه من راه نمی یافت.
ناشناس
پند و اندرز
561
ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺣﻔﻆ ﮐﻦ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ،
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻧﺠﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ
ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﯼ ﺯﻭﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﺖ ...
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ،
ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ
ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ
ﺯﻣﯿﻨﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﮑﻢ
ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ ...
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺳﺖ
ﺫﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﭘﺮ ﻧﮑﻦ
ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﻧﺒﻨﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﺎﺯﯾﺒﺎﯾﺸﺎﻥ ﻧﺮﻧﺞ ..
ناشناس
پند و اندرز
2946
شنیدم گفت گل یک روز با خار
که از آزردن من دست بردار
اگر همسایه ای ، همسایگی کن
به آرامی کنارم زندگی کن
مزن بر دست مشتاقان من نیش
مکن گل دوستان را زخمی ِ خویش
دو روزی را که ما در این جهانیم
رعایت کن که راحت تر بمانیم
بکن گاهی به فردا هم نگاهی
به فکر آخرت هم باش گاهی
جهان تنها همین دنیای دون نیست
حقیقت تا همیشه باژگون نیست
سؤالی هست و همراهش جوابی
بد و خوب ِ جهان دارد حسابی
برای این که از هم نگسلد کار
برای این و آن حدی نگه دار
تکانی داد خود را خار ِ مغرور
که من مأمورم و همواره معذور
اگر از گل ، لطافت انتظار است
نماد ِ نیش ِ زهر آلود ، خار است
حسابی را که می گویی درست است
ولیکن باور بیچاره سست است
اگر اینجا به دست و پا نپیچم
در آن جا می شود گیر ِ سه پیچم
که طبع ِ خاری ات بیرون نیفتاد
گلی از دست ِ تو در خون نیفتاد
تو دنیا را همه گل می پسندی
دلت را مست بلبل می پسندی
نگاهت با نگاه ِعشق ، همسوست
سرشتت مثل ِ آب ِ چشمه نیکوست
ولی ما خار ها نا مهربانیم
به ظاهر بد ترین های زمانیم
حفاظت کردن از گل رنج دارد
پر از مار است هرجا گنج دارد
همیشه گل ، گل است و خار خار است
طبیعت را شگفتی بی شمار است
من و تو ناتوان از فهم ِ رازیم
بیا با ساز ِ یکدیگر بسازیم
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
دیگران
نکته
1871
فرض کنید به شما این امکان را میدهند که از بین اين سه نفر یک پيشوا برای دنیا انتخاب کنید که بتواند به بهترین وجه دنیا را رهبری کرده
، صلح و ترقی و خوشبختی برای بشریت به ارمغان بیاورد...
بین این سه داوطلب کدام را انتخاب میکنید؟
(قبل از اون یک سوال : شما مشاور و مددکار اجتماعی هستید ...
زن حامله ای میشناسید که هشت فرزند دارد , سه فرزند او ناشنوا، دو فرزند کور و یکی عقب مانده هستند در ضمن خود این خانم مبتلا به مرض سیفیلیس است . از شما مشورت میخواهد که آیا سقط جنین کند یا نه
با تجربه علمی که دارید به ایشان چه پیشنهادی میدهید؟
آیا به او میگویید سقط کند؟)
فعلا بریم سراغ سه نامزد ریاست بر جهان
شخص اول :
او با سیاستمداران رشوه خوار و بد نام کار میکند ، از فالگیر غیب گو و منجم مشورت میگیرد در کنار زنش دو معشوقه دارد شدیدا سیگاری بوده و روزی هم ده لیوان مشروب میخورد.
شخص دوم :
از دو محل کار اخراج شده ، تا ساعت 12 ظهر میخوابد در مدرسه چند بار رفوزه شده در جوانی تریاک میکشیده و تحصیلات آنچنانی ندارد ایشان روزی یک بطر ویسکی میخورد ، بی تحرک و چاق است.
شخص سوم :
دولت کشورش به ایشان مدال شجاعت داده ، گیاهخوار بوده و دارای سلامت کامل است به سیگارومشروب دست نمیزند و در گذشته هیچ گونه رسوایی به بار نیاورده
به چه کسی رأی میدهید؟
اینها بیوگرافی واقعی این افراد معروف میباشند!
کاندید اول : فرانکلین روزولت رییس جمهور فقید آمریکا
کاندید دوم : وینستون چرچیل نخست وزیر باهوش انگلستان
کاندید سوم : آدولف هیتلر خون خوارترین رهبر تاریخ
چه درسی میگیریم؟ کمتر قضاوت کنیم...
راستی خانم حامله فراموش نشود!
اگر به آن خانم پیشنهاد سقط جنین دادید باید بدانید که لودویگ فان بتهوون موسیقیدان معروف را به کشتن دادید!!!
ناشناس
لطیفه
1065
غضنفر تو ژاپن راننده تاکسی بود ، هر کی رو می خواست سوار کنه می خندید و میگفت: خدا بگم چکارت کنه ، تو رو که همین الان پیاده کردم هی کجا میری و میایی!!!
ناشناس
حکایت
1551
(( خواص چای سبز ))
ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺒﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﮐﺘﺮ؛
دﮐﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﺴﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ ، ﻣﻨﻮ ﺯﯾﺮ ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮه
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﻣﺴﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﻓﻨﺠﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪه !!!
ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ، ﺯﻥ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺳﺮﺯﻧﺪﻩ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮگشت و گفت: ﺩﮐﺘﺮ، ﻗﺮﻗﺮﻩ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﺴﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷت و ﺍﻻﻥ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪﻩ ؛ ﺍﻭﻥ حتي ﻛﻤﺘﺮ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ !..
دكتر گفت : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ؟ ﺟﻠﻮﯼ ﺯﺑﻮﻧﺖ ﺭﻭ كه ﺑﮕﯿﺮﯼ ، ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺣﻞ ﻣﯽشه !!!
ناشناس
نکته
1440
عید هر کس
آن مهی باشد که ، او
قربان اوست
ناشناس
نکته
720
امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...نخـــــور
به خدا حسرت دیروز عذاب است ; مردم شهر به هوشید...؟
هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خداهست...
مولانا
دل نوشته
2537
چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهیشان ببینی باز میآیند،
باز سنگین و بیرحم میآیند
و خود را روی تو میافکنند
و گرد تو را میگیرند
و توی چشم و جانت میروند
و همهٔ وجودت را پر میکنند و آن را میربایند
که دیگر تو نمیمانی،
که دیگر تو نماندهای که آنها را بخواهی یا نخواهی.
آنها تو را از خودت بیرون راندهاند
و جایت را گرفتهاند و خود تو شدهاند.
دیگر تو نیستی که درد را حس کنی تو خود درد شدهای ...
ناشناس
نکته
1832
گشادن عقده های درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یكی آنكه شادی را دو برابر می كند و دیگر آنكه غم را دو نیم می سازد. زیرا آن كس كه دوستان را در شادی خویش شریك می كند، سرور خاطرش بیشتر می شود و آن كه غم دل به یاری همراه می گوید، بار اندوه خویش را سبك تر خواهد یافت.
فرانسیس بیکن
تلنگر
1160
هر که درکش بیش
دردش بیشتر
ناشناس
پند و اندرز
682
هر وقت از دست کارهای کودکت عصبانی و خسته شدی این متن را با خودت مرور کن .
این شادمانی که اکنون دردست توست مدت زیادی نخواهد ماند .این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارد در حالی که در آفتاب قدم می زنی ،همیشه با تو نخواهد بود .
همینگونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دود و با صدای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کند ،تا ابد نیستند .
این صورتهای قابل اعتماد که به طرف توتوجه می کنند ،یا بازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه می شوند،و لبان نرمی که بر روی گونه های تو فشار می آورند ،دایمی نیستند .
قلب خودت را بر ایشان ارزانی بدار .
روزهایشان را از شادی پر کن .
در خوشی و شادمانی معصومانه شان شریک باش.
که طفولیت جز دو روزی بیش نیست و با چشم برهم زدنی برای همیشه از دست خواهد رفت .
اگر کودکی
با خرده گیری بزرگ شود، ملامت کردن را می آموزد.
با خصومت بزرگ شود، ستیزه جویی را می آموزد.
با استهزاء بزرگ شود، کم رویی می آموزد.
با شرم بزرگ شود، احساس گناه را می آموزد.
با بردباری بزرگ شود، تحمل را می آموزد.
با تشویق بزرگ شود، اعتماد به نفس می آموزد.
با تحسین بزرگ شود، قدرشناسی را می آموزد
ناشناس
اشعار
4104
ز درد دل خــبــر داری نــــداری ؟
بــه غــمهایــم نظر داری نــداری؟
زجـــورت تـلخ گشـتـه روزگـــارم
بــه لبــهایت شکـر داری نــداری؟
فکرت
تلنگر
649
نوشته ای از برد پیت در مورد رفتار با همسرش :
همسر من مریض شد. او همواره به دلیل مشکلات در محل کار ، زندگی شخصی، شکست در زندگی و فرزندان عصبی بود. او 30 پوند از وزنش را از دست داده بود و فقط حدود 90 پوند وزن داشت . او بسیار لاغر شده بود و به طور مداوم و بی اختیار گریه میکرد. او یک زن خوشحال نبود . او از سردرد، درد قلب و ناراحتی اعصاب ادامه دار زجر میکشید .
او خواب درستی نداشت ، تنها در روز کمی میخوابید و به سرعت در طول روز خسته می شد . رابطه ما در آستانه یک شکست و جدایی بود. او داشت زیباییش را از دست میداد ، زیر چشم خود کیسه های چربی داشت، دیگر از خود مراقبت نمیکرد .
حاضر به بازی کردن در هیچ فیلمی نبود و همۀ نقشها را رد میکرد.
من امیدم را از دست داده بودم و فکر میکردم که ما به زودی طلاق خواهیم گرفت ... اما ناگهان تصمیم گرفتم به عمل کردن .
میدانستم من زیباترین زن بر روی زمین را دارم .
او بت زیبایی بیش از نیمی از مردان و زنان بر روی زمین است، و من تنها کسی بودم که اجازۀ به خواب رفتن در کنار او و در آغوش گرفتنش را داشتم . من با گل و بوسه و عشق ، شروع به سرریز کردن محبتم نسبت به او کردم .
هر لحظه او را سورپرایز و خوشحال میکردم . به او هدایای بسیاری میدادم و فقط برای او زندگی می کردم . من در ملاء عام فقط در مورد او صحبت میکردم . او را در مقابل خود و دوستان مشترکمان ستایش میکردم .
باور نمی کنید، اما او روز به روز شکوفا میشد .
هر روز حالش بهتر شد. وزن خود را به دست آورد، دیگر عصبی نبود و حتی بیشتر از همیشه مرا دوست داشت . من نمیدانستم که او تا این حد توانایی عشق دارد ...
و پس از آن متوجه یک مطلب شدم :
زن بازتابی از رفتارِ مَردش است .
دیگران
نکته
1288
ژاپنیا یه چیزی که تولید میکنن، شعارشون اینه:
هرگز نباید خراب بشه!
اروپایی ها میگن: چند سال کار کنه، ولی تو این چند سال خراب نشه و خوب کار کنه!
ایرانیا میگن: فقط همون لحظه که مشتری میخره خراب نشه، بعدش رو بیخیال!!
چینیا میگن: کارم نکرد، نکرد… ایرانیا میخرن!!
ناشناس
نکته
511
ساده لباس بپوش ! ساده راه برو!
ولی در برخورد با دیگران ساده نباش!!
زیرا سادگی ات را نشانه می گیرند!
برای درهم شکستن غرورت!!!
حسین پناهی
دانستنیها
1105
ضد میگرنهای گیاهی را بشناسید؛
امروزه در اقصی نقاط دنیا به این نتیجه رسیدهاند که گیاهان و مصرف درست آنها به مراتب از مصرف داروهای شیمیایی بهتر است.
میگرن
میگرن نوعی سردرد شدید یک طرفی یا دو طرفی است که از جلو سر تا پشت آن ادامه دارد و گاه چنان دردناک است که به فرد حالت تهوع دست میدهد. این عارضه که هم ژنتیکی و هم مربوط به غذا و اعصاب است، تا امروز علم درمان قطعی برای آن پیدا نکرده است.
دلیل ایجاد میگرن
سر دردهای میگرن معمولا قبل از حمله، هشدارهایی به بیمار میدهد؛ نقاط سیاه یا خطوط زیگ زاگ مانندی در مقابل چشم ظاهر یا در قدرت بینایی فرد دچار مشکلاتی میشود یا ممکن است فرد در دستها یا پاهای خود احساس گزگز شدن یا ضعف کند.
بیماران مبتلا به سردرد میگرن، افرادی کمالگرا و وسواسی هستند که احساس میکنند باید هر چیزی را به شکل درست و کامل انجام دهند. هنگامی که آنها انجام کاری را به پایان میرسانند و ناگهان از وضعیت تنش موقتی به آرامش کامل میرسند، میگرن در آنها به وجود میآید که این فرآیندی کاملا روحی و روانی است. هنگام تنش، ماهیچههای سر و گردن مجبور میشوند بیش از حد کار کنند؛ در نتیجه عروق فشرده شده و جریان خون کاهش مییابد و هنگامی که فرد ناگهان به آرامش میرسد، ماهیچههای جمع شده باز میشوند و باعث کشش دیوارههای عروق خونی میشوند. با هر ضربان قلبی، خونی که از طریق این عروق به جلو رانده میشود، آنها را بیشتر منبسط کرده و باعث درد آزار دهندهای میشود.
این عارضه هم ژنتیکی است و هم مربوط به غذا و اعصاب، تا امروز علم درمان قطعی برای این عارضه پیدا نکرده است.
مواد غذایی میگرنزا
برخی از مواد غذایی باعث تشدید اتساع عروق مغزی و در نهایت بروز سردردهای شدید در افراد حساس به عارضهی میگرن میشوند.
این مواد غذایی عبارتند از:
پنیر، گوجه فرنگی، فلفل قرمز و سیاه، ماهی دودی، تن ماهی، پیتزا، پیاز داغ، باقلا، آجیل و موز.
نسخههای گیاهی
نسخهی اول
یک سوم لیوان عرق اسطوخدوس+ یک سوم لیوان عرق سنبل الطیب+ یک سوم لیوان آب (روزی 1 تا 2 لیوان میل کنید.)
نسخهی دوم
ماساژ روغن اصل زنبق به پیشانی و داخل بینی.
نسخهی سوم
50 گرم گل بابونه + 50 گرم گل راعی (چای کوهی) +25گرم سنبل الطیب + 25 گرم اسطوخدوس
گیاهان بالا را کاملا با هم مخلوط کنید و با آب سرد بشویید، سپس با یک لیوان آب جوش به مدت ده دقیقه دم و روزی دو لیوان میل کنید.
با رژیم مناسب غذایی و استفاده از نسخههای فوق، سردرد میگرن کمتر شما را تهدید میکند.
ناشناس
نکته
332
اگر می خواهید خوشبخت باشید زندگی را به یک هدف گره بزنید
نه به آدمها و اشیاء...
آلبرت انیشتین
نکته
693
تنفس : شــــــروع زنــدگیست
عشق :قسمتی از زنــدگیست
دوست خوب: قلب زنــدگیست
گاهی دلگرمی یک دوست آنقدر معجزه میکند
کـه انـگارخـــــدا در زمیـن کنــار تـــــــــوست...!
ناشناس
دانستنیها
450
خانواده سالم بر سه پایه استوار است:
حرمت ، محبت ، مشورت
در مقابل احترام ، تنبیه ، فرماندهی
دیگران
نکته
3172
نظری که دیگران نسبت به شما دارند
مشکل خودشان است
نه شما
الیزابت کوبلر راس نویسنده سوئیسی
دیگران
نکته
905
فرودگاهها بوسه های بیشتری از سالنهای عروسی به خود دیده اند و دیوار بیمارستانها بیشتر از عبادتگاهها دعا شنیده اند
به راستی چرا اینگونه ایم؟؟؟؟
همه چیز را موکول میکنیم به زمانی که چیزی در حال از دست رفتن است.
ناشناس
دانستنیها
244
این غذاها را دوبار گرم نکنید.
این غذاها را دوبار گرم نکنیدبه گفته متخصصان نگه داری باقیمانده غذاها و گرم کردن مجدد آنها خطرات جدی را برای بدن به بار میآورد.
غالبا دیده می شود که افراد باقیمانده غذای خود را فریز کرده و بعدها مجددا آن را مصرف می کنند.
اگرچه در برخی موارد، این کار قابل قبول است اما گاهی سلامتی افراد را تهدید می کند.
واقعیتت این است که برخی غذاهای خاص پس از دوباره مصرف کردن هیچگونه ارزش غذایی ندارند.
1) چغندر
این سبزی حاوی نیترات بوده و برای سلامتی مفید است چغندر پس از مصرف دوباره خطرناک نمیباشد اما بهتر است که به صورت سرد مصرف شود.
2) مرغ
خوردن گوشت مرغ پس از یک روز میتوانند بسیار خطرناک باشد چرا که ترکیب پروتئین تغییر کرده و مشکلات گوارشی را به بار میآورد. از آنجا که مرغ نسبت به گوشت از پروتئین بیشتری برخوردار بوده لذا بهتر است که به طور سرد مصرف شود.
اگر لازم باشد بهتر است که در دمای کم و در طولانی مدت گرم شود.
3) سیب زمینی
این ماده غذایی ارزش غذایی بالایی داشته و برای بدن مفید است. اما اگر سیب زمینی برای بار دوم گرم شود ارزش غذایی خود را از دست داده و ایجاد سم دربدن میکند.
4) قارچ
این ماده غذایی یکی از شناخته شده ترین مواد بوده که تحت هیچ شرایطی نبایستی برای دومین بار گرم شود، چرا که ترکیب پروتئین آن پس از گرم شدن دوباره تغییر خواهد کرد و مشکلات بهداشتی چون مشکلات گوارشی را برای فرد به همراه خواهد داشت. در صورت لزوم سرد مصرف کنید.
5) اسفناج
گرم کردن مجدد اسفناج میتواند بسیار خطرناک باشد این سبزی حاوی درصد بالایی نیتراتها میباشد که پس از گرم کردن مجدد به نیتریت تبدیل میگردد و ایجاد سرطان در بدن میکند اسفناج را بلافاصله پس از پختن مصرف کنید.
6) تخم مرغ
این ماده غذایی زمانی که در معرض دمای بالا قرار میگیرد ایجاد سم در بدن میکند. گفتنی است که این اتفاق شامل غذاهایی که در پخششان از تخم مرغ استفاده شده است، نمی شود. لذا از گرم کردن مجدد آن بپرهیزید.
7) کرفس
این سبزی کاربرد زیادی در پخت سوپ دارد. لازم به ذکر است که کرفس نیز حاوی نیترات بوده و در صورت گرم شدن مجدد به ماده خطرناک تبدیل می شود لذا اگر در پخت سوپ از آن استفاده میکنید، به هنگام مصرف دوباره کرفس آن را جدا کنید.
در پایان باید گفت که حتی نوع گرم کردن غذا نیز بسیار حائز اهمیت است چرا که امروزه افراد به طور چشمگیری از مایکروویوها برای گرم کردن و پخت غذای خود استفاده میکنند و غافل از عوارض آن هستند.
ناشناس
نکته
422
عده کمی زندگی می کنند
ما بقی فقط زنده ایم...
ناشناس
آرزوها
2936
ڪاش می شد لحظه ها را پس گرفت
عشق های بی صدا را پس گرفت
يا ورق زد ڪودڪی را باز هم
روزهای با صفا را پس گرفت
.
روے بودن يا نبودن خط ڪشيد
لطف بی حدّ خدا را پس گرفت
بار ديگر يك غزل را كوك ڪرد
قصه هاے آشنا را پس گرفت
انتهاے عشق را ول ڪرد و رفت
ابتداے ماجرا را پس گرفت
پرسه زد در ڪوچہ ی ديروزها
باز آن حال و هوا را پس گرفت
ناشناس
دل نوشته
2650
اهل شعرم... اهل تنهایی و درد...
پیشه ام فریاد است!! کاسبم... کاسب دل...
صادراتم شادی... وارداتم غم ودرد...
دوستانی دارم سردتر از سردی برف...
گاه گاهی یخشان میشکند...
گاه گاهی دلشان می سوزد... ولی از روی ترحم...
سر زمینی دارم مردمانش همه دوست. ولی از روی ریا...
خنده ام می گیرد!!!
دلشان مرده ولی، لبشان خندان است...
گله از اهل تماشا دارم... گله از این همه حاشا دارم...
خنده ام می گیرد!!!
من خودم اهل تماشا هستم...
گاه گاهی دلی میسازم، میفروشم به شما...
تا به آواز صداقت که در آن زندانیست دل بی مهر شما تازه شود...
چه خیالی... چه خیالی...
خوب میدانم دلتان بی مهر است...
سهراب سپهری
دانستنیها
2962
جایی در مناطق وحشی ایالت واشینگتن، پدیده های نامتعارف و عجیب جغرافیایی وجود دارد كه ساكنین آن را دریچه هایی به دنیایی دیگر میدانند. هر چند چاه شیطان سالها و شاید قرنهاست كه مورد توجه مردم آن منطقه قرار گرفته است اما تنها از سال 1997 بود كه یك ایستگاه رادیویی با «مل واترز»، صاحب زمین، مصاحبه كرد و آن را به مردم كشورش شناساند.
مل واترز ادعا میكند كه صاحب یك زمین غیرعادی است كه در نزدیكی «ماناستاش ریج» در واشینگتن قرار دارد. البته این زمین به خودی خود چیز عجیبی نیست، اما چاهی درون آن قرار دارد كه مردم آن را عجیب و ماوراءالطبیعه میدانند.
داستان چاه شیطان
سالهاست كه ساكنین «ماناستاش ریج» از زمینی سخن میگویند كه چاهی درون آن قرار دارد ظاهرا انتها ندارد. چاهی مرموز كه هالهای از احساس خطر و راز در اطراف آن موج میزند. دیواره چاه تا عمق 15 فوتی آجری است ولی بقیه آن خاكی میباشد. مردم این منطقه نسل اندر نسل این چاه را میشناختند و از آن به عنوان زباله دانی استفاده میكردند و از یخچال كهنه تا تلویزیون خراب و لاستیك پنچر را در آن میانداختند. اما هیچ یك از كسانی كه چیزی درون چاه می انداخت صدای افتادن آن شی به كف چاه را نشنید. همین موضوع باعث شد كه مردم نام «چاه شیطان» را بر آن نهادند و آن را چاهی بی انتها نامیدند كه مستقیم به جهنم راه دارد. بعضیها هم معتقد بودند كه چاه شیطان در حقیقت دریچه ورود و خروج فضایی هاست.
حدود سال 1993 «مل واترز» و همسرش این زمین را خریدند و كمی بعد آن چاه را كشف كردند. آنها هم مثل مردم دیگر از آن به عنوان زباله دان استفاده میكردند و حتی ساكنین دیگر هم زباله ها و لاشه حیوانات خود را در آن میانداختند. چند سال گذشت و كم كم آقای واترز به این فكر افتاد كه چرا چاه پر نمیشود؟
در تابستان سال 1996 واترز تصمیم گرفت عمق چاه را اندازه گیری كند. اوكه یك ماهیگیر كار كشته بود یك قلاب ماهیگیری با نخ بسیار بلند داشت. یك روز به دهانه چاه رفت، یك وزنه به سر قلاب آویخت و آن را به داخل چاه هدایت كرد. وقتی نخ هر قرقره تمام میشد، قرقره جدیدی به انتهای آن گره میزد و به كار خود ادامه میداد، اما قرقره ها تمام شد و نخ قلاب به انتهای چاه نرسید. به محاسبه واترز، او هجده قرقره 5000 فوتی را به هم وصل كرده بود، بنابراین او نتیجه گرفت عمق چاه بیشتر از هشتاد هزار فوت میباشد! در آن وقت بود كه واترز متوجه شد چاه درون ملكش نه تنها عجیب بلكه دلهره آور است.
سگهای مرده و سكوت مرگبار
اولین چیزی كه توجه واترز را جلب كرد آن بود كه هر وقت درون چاه فریاد میزد پژواك صدایش را نمیشنید. بعد دریافت هر وقت میخواهد به چاه نزدیك شود سگ شكاری اش چنگالش را در زمین فرو میكند تا نگذارد واترز او را به آن طرف بكشاند.
یكی از دوستان واترز میگوید، وقتی سگ نگهبانش مرد، لاشه آن را درون چاه شیطان انداخت. این مرد قسم میخورد كه مدتی بعد سگ به سوی او بازگشت. همان سگ با همان شكل و قیافه و همان قلاده كه خودش یك قطعه فلز كوچك به آن وصل كرده بود. این داستان آنچنان واترز را تحت تاثیر قرار داد كه در وصیتنامه جدیدش نوشت بعد از مرگ جسدش را درون چاه شیطان بیندازند. طولی نكشید كه واترز و چاه درون ملكش به شهرت كشوری رسیدند و گروههای مختلف ماوراءالطبیعه به بررسی آن پرداختند ولی هیچ یك نتوانستند دریابند چاه شیطان واقعا چیست و عمق آن چه قدر است و آیا طبق عقیده مردم محل، این چاه بی انتهاست؟ نكته ای كه آنها هم مثل مردم آن را درك كردند آن بود كه در محدوده چاه همه احساسی مرموز از ترس و دلهره را داشتند.
احساسی كه دلیلی برای آن پیدا نشد. قدم بعدی ورود سربازان ارتش آمریكا به ملك واترز بود. آنها آنقدر با دقت در حال بررسی منطقه بودند كه حتی به واترز اجازه ورود به ملك شخصیش را ندادند. از همان زمان دیگر نامی از واترز در رسانه ها برده نشد ولی در روز 28 ژوئن سال 2011 نامه ای از واترز به صورت آن لاین منتشر گردید كه تاكید میكرد تمام حرفهایش در مورد چاه شیطان و اتفاقات آن عین حقیقت بوده است، ولی دولت آمریكا دوست نداشت حرفی از آن زده شود
ناشناس
شوخی
1282
اینایی که زنگ میزنن به تلفن ثابت میگن کجایی ؟!
اینا به روح اعتقاد دارن...!!!!
ناشناس
اشعار
4037
درجهـان عــشـق تــوافسانه کنم یا نکنم قــصــه هــــای دل دیوانه کنم یا نکنم
نـشـۀ بادۀ چشـمان توشـد این دل مـن غـرق خــودرا به دوپیـمانه کنم یانکنم
بربودی دل و دیـنــم بـت افسونـگر مـن نـازنــیـنــا بــه دلــت خانه کنم یا نکنم
شمع حسنـت به خدا آفت جانم شده است بــه فــدایــت پــر پـروانه کنم یا نکنم
مستیی نرگس مستت زدلم بـرده قـرار رخ به سوی خم وخـمخانه کنم یا نکنم
عقل وهوشم بربودی ؛شده مجنون دل من پـا بـه زنجـیـرو بـه زولانه کنم یا نکنم
دل غمینست زفـراقت ؛ توبگـوچارۀ دل
چاره ام بـا مـی ومـیــخانه کنم یا نکنم
فکرت
دل نوشته
468
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود
قیصر امین پور
تلنگر
936
آرامش در درون یافت می شود ، بیرون دنبال آن نگرد.
بودا
دل نوشته
531
می گویند ساده ام...!
می گویند از پشت کوه آمده!
انگار نمی دانند،
هر روز صبح از پشت کوه
خورشید طلوع می کند...
ناشناس
تلنگر
294
فریادهای زده نشده
یواش یواش میشن
چین و چروک روی صورت
ساموئل بکت
دیگران
دانستنیها
310
آشنایی با خواص گیلاس
گیلاس؛ میوه کوچک تابستانی، بسیار خوشمزه، مفید ،آبدار کروی با دمى بلند و یا کوتاه بوده و دارای گوشت لطیف، ترد و شیرین به رنگهای مختلف از زرد تا قرمز پر رنگ با هستهای گرد و سفت است.
درخت خزان پذیر و برگریز گیلاس ، با نام علمی " Cerasus avium " ، بدون خار ، با ارتفاع کوتاه ، شاخههای صاف بدون خار و قرمز رنگ مایل به قهوهای ، برگهای سبز تقریباً درشت لبهدار و دارای میوه گوشتدار با گونههای متعدد است که تقریباً در تمام کشورهاى جهان آن را مىشناسند و احتمالاً بومی منطقهای بین دریای سیاه و دریای خزر است و در زمانهای قدیم به اروپا برده شده است.
خواص دارویی گیلاس:
1• گیلاس سرشار از ترکیبات آنتیاکسیدانی بوده، از اینرو روند پیری را به تاخیر میاندازد.
2• احتمال ابتلا به بیماریهای قلبی عروقی را کاهش میدهد.
3• فلاوونووئیدهای موجود در گیلاس، از ایجاد هر گونه آسیب توسط رادیکالهای آزاد پیشگیری میکنند.
4• درمان مناسبی برای آرتریت، رماتیسم، واریس و دردهای مفصلی است.
5• از گیلاس میتوان به عنوان ماسک زیبایی استفاده کرد و چین و چروکهای پوست را کاهش داد.
6• برای کلیهها مفید است و به دفع سموم از بدن کمک میکند.
7• سوخت ساز بدن را افزایش داده و به هضم غذا کمک میکند.
8• سیستم اعصاب را تسکین داده و با تولید هورمون شادی در بدن، احساس بهتری را در ما ایجاد میکند.
9• دارای چربی کم و فیبر زیاد است و برای تصفیه خون در سیستم گوارشی بسیار مفید است.
10• برای کارکرد منظم قلب، روده و معده نیز بسیار مفید است.
11• قوای فکری را تقویت میکند.
12• افرادی که زیاد گوشت استفاده میکنند و خون آنها اسیدی است میتوانند از گیلاس استفاده کنند به دلیل اینکه خون را قلیایی میکند.
13• برای کاهش وزن مفید است.
14• دارای مقدار فراوانی ویتامین C است.
15• چربی اشباع شده در گیلاس بسیار کم است و کلسترول ندارد
ناشناس
نکته
1845
اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر میاندازند.
نیچه
عاشقانه ها
915
بغلم کردن و هی ناز کشیدن...ممنوع!
دست دور کمرم حلقه...اکیدن...ممنوع!
روی زانو بنشینی و به صدها ترفند
از لبم مزه ی گیلاس چشیدن...ممنوع!
مثل یک مار که اطراف طلا میلغزد
تو در آغوش من...اینگونه خزیدن...ممنوع!
مرغ عشق منی!..آواز بخوان...ولوله کن
پر پرواز من!...از لانه پریدن ممنوع!
باغبانی و منم غنچه ی خوش رنگ و لعاب
غنچه را دست زدن...جامه دریدن...ممنوع!
چهره ام گل...بدنم گل...و سروپا همه گل...
گل برایم ز سر کوچه خریدن...ممنوع!
عصر یک جمعه بیا بهر ملاقات...ولی
سر ساعت به قرارم نرسیدن...ممنوع!
ناشناس
دل نوشته
3068
هیچ رویایی
به پای بیداریم ....
با تو
نمیرسد
خواب ها
فقط
خودشان را
اذیت می کنند !
ناشناس
دانستنیها
251
جادوی طبیعت: آلبالو بمب کوچک سلامت
هر خاصیتی که میتوانید برای هر میوهای تصور کنید، همه در آلبالو جمع شده است. این جمله حتی اگر کمی اغراقآمیز به نظر بیاید باز از خواص این میوه خوشطعم چیزی کم نمیکند. با توجه به فصل رسیدن این میوه، شاید مهمترین خاصیت آن رفع عطش است. آب آلبالو یا شربت آلبالو هر دو این خاصیت را دارند و تحمل تشنگی را به شدت بالا میبرند.
این میوه میتواند به راحتی جای چربیسازها و چربیسوزهای شیمیایی را بگیرد و نقش یک باشگاه تناسب اندام را بازی کند. خاصیت چربیسوزی این میوه خصوصا در بافت چربی شکم خیلی زود خودش را نشان میدهد. این خاصیت آلبالوی تازه است و اگر میخواهید از این ویژگی آلبالو در طول سال استفاده کنید، آلبالو یخزده بهتر از آلبالوی خشک است. از طرفی آلبالو تازه اشتهاآور است و برای کسانی که میخواهند کمی وزن اضافه کنند میوه مفیدی است. نگران غذایی که می خورید نباشید، آلبالو نمیگذارد چربیها تناسب اندامتان را بهم بریزند.
این میوه مثل خواهرش گیلاس یک آرامبخش طبیعی هم هست و بعد از شام میتواند نوید بخش یک خواب آرام باشد. آلبالو در طب سنتی برای درمان نارساییهای کبد، کلیه و مثانه توصیه شده است. همینطور خاصیت رقیق کنندگی خون و صفرا از جمله مواردی است که اطبا قدیم برای درمان بیماران خود از آن استفاده میکردند.
این میوه، مثل همه میوههای قرمز حاوی آنتی اکسیدان است و این یعنی سلاح طبیعی دربرابر سرطان و بیماریهای قلبی. ضدعفونی کردن روده، درمان کمخونی و گرفتگی عروق، رفع خستگی و التهاب مفاصل هم از جمله بیماریهایی است که میتوانید با خیال راحت به دست این میوه کوچک بسپارید تا درمان و یا دستکم عوارض آن را کمتر کند.
آلبالو فشار خون را کاهش میدهد، بنابراین برای افرادی که فشار خون بالا دارند، مفید است و اگر فشار خون شما به طور نرمال پایین است بعد از خوردن آلبالو مقدار کمی نمک بخورید. خوردن این میوه برای هیچ کس حتی بیماران دیابتی مضر نیست. خاصیت رقیق کنندگی خون این میوه خودش را در زیبایی و سلامت پوست شما نشان میدهد. از ماسک این میوه هم میتوانید برای شادابی پوست استفاده کنید.
در طب سنتی دم کرده این میوه برای درمان بیماریهای کلیه و صفرا توصیه شده است و حکمای قدیمی از بیماران خواسته اند ساقه نازک این میوه را هم از آن جدا نکنند. پس اگر برای درمان از این میوه استفاده میکنید به این موضوع هم دقت کنید. تنها بخش ممنوعه این میوه مغز هسته آن است که سمی است و طبیعتا هیچ خاصیتی هم جز ایجاد مسمومیت ندارد.
ویتامین های C و A، آهن، فسفر و کلسیم از جمله مواد موجود در آلبالو هستند. این میوه زیبا و خوشمزه، خام یا پخته، تازه یا خشک شده به هرحال همه خواص خود را حفظ میکند و با این همه خاصیت شایستگی این را دارد که یکی از دوستان طبیعی شما باشد. پس از او غافل نشوید و بگذارید این بمب سلامت هر از چندگاه در بدنتان منفجر شود.
ناشناس
عاشقانه ها
233
بی تو می پوسد دلم، باید که پیدایت کنم......
بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم
از کدامین پنجره باید تمنایت کنم
من نمی گویم زمین را زیر و رو کردم ولی
سال ها گشتم به دنبالت که پیدایت کنم
بارها رفتم کنار آینه شاید که تو
ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم
تا به کی باید برای پنجره، گلدان پیر
یا برای آینه امروز و فردایت کنم
من برای این دل دیوانه ی چشم انتظار
با کدامین قسمت و تقدیر معنایت کنم
من چگونه این در و دیوار و حجم خانه را
بی نصیب از گرمی عطر نفس هایت کنم
حق بده، من حق ندارم بی تو باشم، حق بده
حق ندارم خوب من، یک عمر تنهایت کنم
باید از دیوارهای رو به رویم رد شوم
بی تو می پوسد دلم، باید که پیدایت کنم
ناشناس
نکته
776
از مردمی که حرفاتو نمی فهمن ، انتظار داری سکوتتو بفهمن؟!
عزت الله انتظامی
آرزوها
94
کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام یک باشگاه زیبایی افکار داشتیم
مشکل امروز ما اندامها نیستند افکار هستند
ناشناس
اشعار
4065
راه عشرت
بعد از این ای دل سودا زده غوغا نکنی
زین ستم های بتان ناله ی بیجا نکنی
گل ندارد به کسی مهرو وفا ای دل زار
اعتماد به رخ هر گلرخ زیبا نکنی
هیچ باشد غم دنیا تو فریبش نخوری
هوش کن خاک تو بر دیده ی بینا نکنی
گر بتان دل بربایند به فسون و به وفا
هر گز این عشق به سر دفتر دل جا نکنی
(فکرت) از پیر خرابات بجو راه رفا
راه آسوده گی از عشرت دنیا نکنی
فکرت
نکته
1206
ازدواج هم چیز جالبیه ، مثل ارتش میمونه
با وجودی که همه ناراضین ولی بازم داوطلب داره!
ناشناس
تلنگر
164
كتاب فارسى اول دبستان سال ١٣٢٤ ، دوستان ببينيد سطح آموزش در آن دوران چگونه بود!...:
دو برادر مادر پیر و بيماری داشتند .
با خود قرار گذاشتند که يکی خدمت خدا کند و ديگری در خدمت مادر باشد يکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد .
چندی نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ، چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق .
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وی را خطاب کرد : به حرمت برادرت تو را بخشيدم
برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت : يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ، چگونه است مرا به حرمت او می بخشی ، آيا آنچه کرده ام مايه رضای تو نيست .َ ندا رسيد : آنچه تو می کنی من از آن بی نيازم ولی مادرت از آنچه او می کند بی نياز نيست ...
ناشناس
تلنگر
632
يك پیام تكان دهنده توسط یک زن ...
کسی از او پرسيد .......
آیا شما زنی شاغل هستيد،
یا خانه دار؟؟
او پاسخ داد: بله من يك خانه دار تمام وقت هستم!!!
من 24 ساعت در روز کار می کنم ...
من یک "مادر" هستم!!
من یک همسر هستم!!
من یک دختر هستم!!
من یک عروس خانواده همسرم هستم!!
من یک ساعت زنگ دار هستم!!
من یک آشپز هستم!!
من یک پيشخدمت هستم!!
من یک معلم هستم!!
من یک گارسون هستم!!
من یک پرستار بچه هستم!!
من دستيار هستم!!
من یک مامور امنیتی هستم!!!
من یک مشاور هستم!!!
من ارام بخش هستم!!
من تعطیلات ندارم!!
مرخصی استعلاجی ندارم!!
روز استراحت ندارم!!!
شبانه روز کار میکنم ....
و 24 ساعته گوش به زنگم...
تمام ساعات و
دستمزدم اين است:
"مگه چكار كردي از صبح تا حالا؟"
تقدیم به همه زنان
كه مثل نمک ويژه هستند...
تا هستند هيچكس متوجه حضورشان نيست ، ولي وقتي نيستند همه چيز بيمزه است!!
ناشناس
لطیفه
1579
توجاده پلیس جلویه ماشین ومیگیره میگه:شماازصبح تا
حالااولین نفری هستی که
کمربندت وبستی
80هزارتومان جایزه بهتون
تعلق میگیره میخوای باهاش
چیکارکنی؟
مردمیگه :باهاش میرم گواهینامه میگیرم!
زنش میگه:نه ...جناب سروان شوهرم هروقت شیشه میکشه پرت وبلازیاد
میگه...!!
بچه ازعقب میگه :چی شد
دستگیرمون کردن؛من که گفتم ماشین دزدی کارخوبی نیست...؟؟!
یه صداازصندوق عقب میگه:
چی شد...
ازمرز ردشدیم؟؟!!
ناشناس
لطیفه
2151
ﻣﯿﮕﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﻦ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩﻩ
ﻫﺎ ....
.
ﺟﺒﺮﻳﻴﻞ ﺍﺯ ١٤٠٠ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﻴﻜﺎﺭﻩ ...
ﻭﻟﯽ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺍﯾﻦ ﻋﺰﺭﺍﺋﻴﻞ، ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎ ﺑﺮﻩ ﻭ ﺟﻮﻥ ﺩﻩ
ﻫﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻩ ...
.
.
ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﺳﺮﺍﻓﯿﻞ ﻭ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺧﻠﻘﺖ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ
ﺷﯿﭙﻮﺭ ﺩﺳﺘﺸﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺑﻮﻕ ﺑﺰﻧﻪ .!...
ناشناس
حکایت
2793
میگویند روزی ملک الشعرای بهار شاعر معروف در مجلسی نشسته بود و حضار برای آزمایش طبع وی چهار کلمه را انتخاب کردند تا وی آنها را در یک رباعی بیاورد.
کلمات انتخاب شده عبارت بودند از: خروس و انگور و درفش و سنگ
ملک الشعرای بهار گفت:
برخاســـت خروس صبح برخیز ای دوســـــت
خون دل انگور فکـــن در رگ و پوســــــــت
عشق من و تو صحبت مشت است و درفش
جور دل تو صحبت سنگ است و سبوست
جوانی خام که در مجلس حاضر بود گفت : این کلمات با تبانی قبلی انتخاب شده اند . اگر راست میگوئید ، من چهار کلمه انتخاب میکنم و شما آنها را در یک رباعی بیاورید.
سپس این چهار کلمه را انتخاب نمود: آئینه و اره و کفش و غوره
بدیهیست آوردن این کلمات دور از ذهن در یک رباعی کار ساده ای نبود ، لیکن ملک الشعرا شعر را اینگونه گفت :
چون آینه نور خیز گشــــتی احسنت
چون اره به خلق تیـــز گشتی احسنت
در کفش ادیبان جهـــان کـــردی پای
غوره نشده مویز گشتـــــی احسنــت
ناشناس
نکته
3087
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مىکرد نگاه مىکرد..
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد.
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مىکنى و باعث ناراحتى من مىشوي، يکى از موهايم سفيد مىشود.
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده!
ناشناس
دانستنیها
1140
تقارن جالبی است؛ ناصرالدین شاهِ ما و امپراتور مِیجینِ ژاپن در یک زمان به اروپا رفتند؛ اروپایِ پیشرفته و صنعتی. قرار بود این سفر، نگرشی تازه برای زمامداران دو کشور بهوجود بیاورد. مِیجین از سفر که بازگشت، سه هیات با سه ماموریت ویژه به اروپا فرستاد. یک گروه مسئول بررسی و کنکاش در نظام آموزش و پرورش چند کشور مثل بلژیک، هلند، آلمان، فرانسه شد. گروه دوم مسئول بررسی قانون اساسی این کشورها و نحوۀ اجرایی شدن آن شد و گروه سوم هم ماموریت یافت تا صنایع جدیدی که در اروپا متداول شده بود را فرا گیرند. بههر سه گروه البته ماموریت ویژه «بررسی نظام حکومتداری کشورها» نیز محول شد. اما رهاورد ناصرالدینشاه از سفر به اروپا، سه دستور عجیب بود. او سالن نمایش «آلبرت هال» را در لندن دید و دستور داد تا با الگوبرداری از آن، «تکیه دولت» را در تهران احداث کنند و در آن گروههای تعزیه هنر خود را بهنمایش بگذارند! دستور دومش این بود که بهرسم رقصندههای اروپایی، زنان حرمسرا، دامنهای چیندار بپوشند. و سومین دستور این که «سرسره» وارد کشور کنند ......(احتمالا شما هم از این تفاوت فکر شوکه شدهاید و بیاختیار میخندید) امپراتور مِیجین با تکیه بر گزارشهای سههیات، در اولین قدم ژاپن را بههشت قسمت تقسیم کرد، در هر قسمت 200مدرسه، 30دبیرستان و یک دانشگاه تاسیس کرد و عجیب اینکه در همانسالها در ایران، حسن رشدیه برای تاسیس مدرسه به فلاکت و بیچارگی دچار شده بود و مدارسش را تخریب میکردند و از ترس، از شهری بهشهر دیگر پناه میبرد و نهایتا با این تعقیب و گریزها موفق شد 15مدرسه بسازد.
جالب اینکه تفاوتهای ژاپن و ایران همچنان ادامه دارد.ژاپن با سرعت بسیار حرکت میکند و قرنها از ما جلوترند...
ناشناس
آرزوها
1049
مامانم بابامو صدا زد که در شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار نتونست
منم خیلی راحت درش رو باز کردم و گفتم :اینم کاری داشت؟؟
پدرم لبخندی زد و گفت:
یادته وقتی بچه بودی من در شیشه رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه؟
بدجوری بغض گلمو گرفت..
سلامتی همه باباها
................واما ..................
به سلامتی همه مامانایی که هروقت صداشون کنیم
میگن:جانم!
و هروقت صدامون می کنن،میگیم:چیه؟ها...؟
به سلامتی مادرایی که می تونند تا 10 تا فرزندشونا
نگهداری کنند اما 10 فرزند نمی تونند
از یک مادر
نگهداری کنند!
به سلامتی مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاد بچه هاشون دادند ،
ولی تو پیری
بچه هاشون خجالت میکشند
ویلچرشون
رو هل بدند!
به سلامتی مادری که وقتی غذا سرسفره کم میاد
،اولین کسی که از اون غذا
دوست نداره خودشه!
به سلامتی مادر .
تنها کسی که وقتی شکمشو لگد می زدم
از شدت شوق می خندید!
به سلامتی
مادر که دیوارش
از همه کوتاه تره !!!!!
ناشناس
نکته
1153
به دشمنانت هزاران بار فرصت بده تا با تو دوست شوند ،
اما به دوستانت یک فرصت هم نده که دشمنت شوند،
زیرا دوستانت جای عمیق زخمهای دلت را می دانند.
ناشناس
نکته
160
افکارت حلق آویزت خواهند کرد اگر اصلاحشان نکنی
ناشناس
اشعار
4099
گهی خنــدان گهی گـریان کنی دل
گهی درمــان گهـی ویـــران کنی دل
دلــم در آتــش غــمها بـــســوزی
ســرت گــردم چــرا بریــان کنی دل
فکرت
شوخی
215
الان نشستم با هر دینی که حساب کردم دیدم آخرش باید برم جهنم !!
ناشناس
شوخی
1317
به دختره گفتم متولد چه سالی هستی؟
گفت : ٦٩
گفتم : چه ماهی؟
گفت : وای مرسی تو هم خیلی ماهی !!!
ناشناس
دل نوشته
2158
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﮑﺎﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻨﺎﺭِ ﺳﻮﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ میﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِ ﺩﻝِ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ...!
ناشناس
تلنگر
803
زلال که باشی..دیگران سنگهای کف رودخانه ات را میبینند....
بر میدارند و نشانه میروند درست سوی خودت....
ناشناس
پند و اندرز
1893
استادی با شاگردش از باغى ميگذشت. چشمشان به يک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم....... استاد گفت: چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين... مقدارى پول درون آن قرار بده... شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدن.کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد.
بعد از وارسى ،پول ها را ديد با گريه ،فرياد زد خدايا شکرت .... خدايي که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى .... ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويي به نزد انها باز گردم و همينطور اشک ميريخت.... استاد به شاگردش گفت هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستاني..... در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید. در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید. در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید. در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید....
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد، مگر به " فهم و شعور " ، مگر به " درک و ادب "
ناشناس
نکته
1187
پرداختن به کار خود و پرهیز از دخالت در کار دیگران،عین دادگری ست .
افلاطون
اشعار
3984
ای بلبل نشسته به شاخ شجر بخوان
از جویبار و جنگل و کوه و کمر بخوان
گاهی به سلک همایون ، سه گاه و شور
چندی به " دیلمان " و گهی " جامه در " بخوان
ای همنوای بنان و ملوک و تاج
آنسان که جان تازه بگیرد " قمر " بخوان
از قصد جام حافظ و عرفان مولوی
با لحنی که می سِتُرد هوشم ز سر بخوان
تا آتشی به پا شود از نو به سینه ها
دستی به تار دل زن و " مرغ سحر " بخوان
بر خیز که " سرو چمانت" امید ماست
زآن نغمه های دلکش پر شور وشر بخوان
تا ساحت بهشت نشاند غبار دل
یک "ربٌنای" نابِ عمیق الاثر بخوان
"بگذار تا مقابل چشم تو بگذریم"
آنگه برای دلشدگان از ظفر بخوان
دیریست که قدر تو دانند اهل شوق
عمری برای من و این چشم تر بخوان
آرمان ایزدی
نکته
1753
دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت :
چرا به جای تحصیل علم ، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت :
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت :خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت :پنج چیز است:
تا راست تمام نشده دروغ نگویم؛
تامال حلال تمام نشده، حرام نخورم
تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم.
تا روزیِ خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
دانشمند گفت : حقاً که تمام علوم را دریافته ای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است!!
ناشناس
عاشقانه ها
2027
ماه من ، چشمان زیبایت ، مرا دیوانه کرد !
با من دیوانه ، ای زیبای من ، سر می کنی؟
گل بده در باغ دل ، تا جان دهم در پای تو !؟
گل بده ، کاشانه ی دل را ، معطر می کنی؟!
ساعتی پیشم نشین ، من خسته ام از زندگی
خستگی را از تنم ، با بوسه ای در می کنی؟
گوش من لج می کند ، وقتیکه حرف از رفتن است !
صحبت رفتن ، تو با این آدم کر می کنی؟
ناشناس
عاشقانه ها
2566
چگونه دوست دارمت ؟
بگذار روشهایم را بشمرم
دوستت دارم
به ژرفا و پهنا و بلندایی
که روحم را توان رسیدن به آن هست
آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا
به نهایت بودن
و کمال زیبایی هستم
دوستت دارم
به اندازه خاموشترین نیاز هر روز
به آفتاب و نور شمع
دوستت دارم
رها
چنان مردمانی که برای حقیقت می جنگند
دوستت دارم
ناب
چنان مردمانی که به سماع در می آیند
دوستت دارم
با شوقی
که اندوه دیرسال مرا محو می کند
و با ایمان کودکی ام
دوستت دارم
با عشقی که از دست رفتنی می نماید
و با قدیسین از دست رفته ام
دوست دارمت
با نفسها
لبخندها و
اشکهای تمام زندگی ام
و اگر خدا بخواهد
پس از مرگ
نیکوتر از این
دوست خواهمت داشت
*
"الیزابت برت براونینگ"
دیگران
نکته
502
آدم خوبــــــــــی باش
ولی
وقتت رو
برای اثباتش به دیگران
تلف نکن .... !
همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن ,
نه آنچه که پشت سر "من" شنیده ای
" من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای.......!
چارلی چاپلین
لطیفه
1917
میگن تو بهشت ترتیب روزها
اینجوریه...
😊پنج شنبه بعداز ظهر..
😊جمعه صبح...
😊اول فروردین...
😊پنج شنبه بعداز ظهر...
😊جمعه صبح....
😊عید نوروز...!
و دوباره تکرار میشه😀😀
.
.
ولی میگن تو جهنم ترتیب روزا اینجوریه:
😬عصرجمعه
😁صبح شنبه
😩شب کنکور
😫٣١شهریور
😖عصر ١٣به در
دوباره: 😁عصر جمعه
😬صبح شنبه
😩شب کنکور
😫۳۱ شهریور
😖عصر سیزده به در !
بهرحال راه توبه بازه، دیگه خودتون میدانید...
ناشناس
عاشقانه ها
2922
من ویک صبح بارانی دگرهیچ
ملاقاتی خیابــانی دگر هیچ
کنار باجــه ای زیر درختی
تقاضـای غزلخوانی دگر هیچ
ازآن پیداترین خورشیدعمرم
تبسمهــای پنهانی دگر هیچ
وزآن گیسوکه پودش تارجانست
نصیب دل پریشانـی دگر هیچ
ملامــت دیدن و حسرت کشیدن
غم و سردرگریبانی دگر هیچ
تلاقی چون که باهم چشمهاکرد
به بارآمد پشیمانی دگرهیچ
دل مــن بـوم بـام آرزوها
گذردارد به ویرانی دگرهیچ
ز کجراهی که آغازش خطر بود
رسیدم خطّ پایانی دگر هیچ
عباس خوش عمل کاشانی
دیگران
نکته
1216
هیچگاه روی یک درآمد تکیه نکنید،
برای ایجاد منبع دوم درآمد سرمایه گذاری کنید.
ناشناس
دانستنیها
2376
تا مي توانيد سماق بمكيد
سماق در نقاط مختلف جهان به عنوان چاشني انواع غذاها، سالاد و به خصوص انواع كباب است و استفاده زياد از سماق سبب شده است كه تحقيقات وسيعي بر روي آن صورت گيرد. املاح و مواد بسيار متنوع سماق حاكي از ارزش غذايي و دارويي آن است.
اثرات مهم سماق بطور خلاصه به شرح زير است:
قابض: سماق بهبود دهنده زخم ها، بند آورنده خون، ضد اسهال و درمان كننده اسهال خوني است.
كاهش دهنده قند خون: مصرف سماق تحمل بيماران ديابتي را نسبت به گلوكز افزايش مي دهد.
كاهش دهنده اسيد اوريك: سماق بصورت غير رقابتي آنزيم زانتاتن اكسيدزا را مهار كرده و از اين طريق باعث كاهش اسيد اوريك خون در بيماران مبتلا به نقرس مي شود.
ضد ميكروب: سماق داراي اثر ضد ميكروبي قوي بر روي تعداد زيادي از ميكروارگانيسم هاي خطرناك و بيماري زاست.
ضد ويروس: اثرات ضد ويروسي سماق بر روي تعدادي از ويروس ها، بخصوص ويروس هاي تنفسي، از جمله آنفولانزاي نوع A و B، پارا آنفولانزاي تيپ 3، آدنوويروس تيپ 5 و ويروس سرخك بسيار موثرند.
همچنين عصاره سماق اثرات ضد قارچي چشمگيري از خود نشان داده است.
آنتي اكسيدان: سماق داراي خاصيت آنتي اكسيداني قوي و خنثي كننده راديكال هاي آزاد، همچنين اثرات ضد سرطاني قابل توجهي است.
خواص مهم ديگر سماق كه مورد مطالعه و تاييد قرار گرفته است، عبارتند از: ضد التهاب، ضد موتاژن، ضد سرطان و ضد مالاريا.
ناشناس
سخن بزرگان
1521
تفاوت نگرش سه شاعر به یک موضوع عرفاني مولانا ،،صايب ويك شاعر ناشناخته:
و چون موسی به وعده گاه آمد عرض کرد:
پروردگارا ! "خود را به من بنمای" تا تو را ببینم.
وخداوند فرمود: " مرا نخواهی دید"؛
لیکن به کوه نگاه کن پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید. پس پروردگارش آن را متلاشی ساخت و موسی مدهوش بر زمین افتاد...
* "أرنی": خودت را به من نشان بده
*"لن ترانی ": هرگز مرا نخواهی دید
صايب:چو رسی به کوه سینا "أرِنی" مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"
؟؟؟:چو رسی به طور سینا "أرِنی" بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"
مولانا:
"أرنی" کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه "تری" چه " لن ترانی"
ناشناس
نکته
768
یه آدمایی ادعای استقامت دیوار رو دارن ... ولی تکیه که میدی ... معلوم میشه مقوایی بودن...!
ناشناس
دل نوشته
2392
باز شوق یوسفم دامن گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت
ای دریغا! نازک آرایِ تنش
بوی خون میآید از پیراهنش
ای برادرها خبر چون میبرید؟
این سفر آن گرگ یوسف را درید
یوسف من...پس چه شد پیراهنت
بر چه خاکی ریخت خون روشنت
بر زمین سرد خون گرم تو
ریخت آن گرگ و نبودش شرم تو
تا مپنداری ز یادت غافلم
گریه میجوشد شب و روز از دلم
داغ ماتم هاست بر جانم بسی
در دلم پیوسته میگرید کسی...
سایه
دیگران
اشعار
4127
آتش
هـیچ دانی عـشق خوبان آتشست
عـاشــقانـرا درد ودرمان آتشست
پـای تـاسرآتـــش ســوزان شــدم
عـشـق تـودرخـرمن جان آتشست
بوسه هابرلب زدم جانـم بسوخت
بـنگر ایـن لعــل بـدخشان آتشست
پــرتوی حسـنش قیـــامت میکــند
جـــلــوۀ آن روی تــابــان آتشست
جــوی اشکم راببـین کـزسـوزدل
ازدو دیــده تـا بـه دامــان آتشست
خـال هــندوچــشم وابـروهرکــدام
ســـوزش دل را فــراوان آتشست
هــیچ دانی« فکـرتا» تــاجـاودان
عاشــقان را درد و درمـان آتشست
فکرت
نکته
2898
اگه گذشته بهت زنگ زد ،
بزار بره رو پیامگیر
چون حرف تازه ای برای گفتن نداره …
ناشناس
تلنگر
2122
من
ایرانی
نیستم
چون بجای
درود
میگویم سلام و بجای بدرود
میگوییم
خداحافظ
*****
من
ایرانی
نیستم چون روز کوروش بزرگ
را
نمیدانم (7 آبان ) چون این روز
فقط در
تقویم کشور من ثبت نشده
است
*****
من ایرانی
نیستم
چون عربها
به من آموختند به خوراک
بگوییم
غذا،در حالی ک خودشان به
ادرار شتر
میگویند غذا و من هم
تکرار
میکنم
*****
من
ایرانی
نیستم چون عربها به من
آموختند
برای شمارش خودمان بجای
تن از نفر
استفاده کنیم که واحد
شمارش
حیوانات است
*****
من
ایرانی
نیستم چون عربها به من
آموختند
که بجای گفتن واق واق سگ
بگوییم
پارس که نام وطنمان است
*****
من ایرانی
نیستم
چون عرب
ها به من آموختن دیوث یک
صفت زشت
است, در حالیکه نام یکی از
سرداران
ایرانی بوده که درحمله
اعراب به
ایران تعداد زیادی از
سربازان
عرب را به هلاکت رسانده
است
***
من
ایرانی
نیستم چون
اعراب بمن آموختند
بگویبم
شاهنامه آخرش خوش است چون
در آخر
شاهنامه ایرانیان از اعراب
شکست
میخورند
ناشناس
نکته
527
جایی برای رفتن داشتن یعنی : خانه
کسی را برای دوست داشتن ، داشتن یعنی: خانواده
و داشتن هر دو یعنی نعمت
ناشناس
نکته
2063
مور و قلم
مورچهای کوچک دید که قلمی روی کاغذ حرکت میکند و نقشهای زیبا رسم میکند. به مور دیگری گفت این قلم نقشهای زیبا و عجیبی رسم میکند. نقشهایی که مانند گل یاسمن و سوسن است. آن مور گفت: این کار قلم نیست، فاعل اصلی انگشتان هستند که قلم را به نگارش وا میدارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نیست؛ بلکه بازو است. زیرا انگشت از نیروی بازو کمک میگیرد. مورچهها همچنان بحث و گفتگو میکردند و بحث به بالا و بالاتر کشیده شد. هر مورچه نظر عالمانهتری میداد تا اینکه مساله به بزرگ مورچگان رسید. او بسیار دانا و باهوش بود گفت: این هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نیست. این کار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بیخبر میشود. تن لباس است. این نقشها را عقل آن مرد رسم میکند.
مولوی در ادامه داستان میگوید: آن مورچه عاقل هم، حقیقت را نمیدانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا یک لحظه، عقل را به حال خود رها کند همین عقل زیرک بزرگ، نادانیها و خطاهای دردناکی انجام میدهد.(داستان های مثنوی معنوی)
در واقع عقل به تنهايى نميتواند حافظ عالم انسانى و استقرار وحدت و صلح و عدالت در ميان خلق باشد چه كه عقل انسانى وسيله اى براى كشف مجهولات بر اساس معلومات و تحصيل مطلوب در نزد همگان ميباشد و لكن ماهيت مجهولى كه بدست مى آيد از جهت عقل ، معنا و مفهومى نداشته و ندارد و همچنين عقل به يك ميزان در خدمت انسانهاى خيّر و نيكو كار و از سوى ديگر انسانهاى ستمكار و منفعت جو ميباشد..
چه بسا انسانهاى سر گشته اى كه عقل، اين كمال مطلوب انسان را، در بدست آوردن قدرتى جهت نابود سازى حقوق انسانى در كسب هر چه بيشتر منافع شخصى، به خدمت خويشتن در آورده اند.
آيا سلاحهاى مخربٌى كه در دنياى كنونى كه مهد تمدن و شكوفايى علم با استفاضه از نيروى تعقّل ميباشد و استفاده نا مطلوب آن جهت كشور گشايى و تجاوز به آب و خاك و حقوق ملتها ، خود توجيهى بر اين مطلب نميباشد.
چنين عقل حسابگرى ، معطوف به معاش است، و به طور کلى عبارت است از قدرت و شعورى که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان مىدهد و به زندگى دنیوى مطلوبش دست مىیابد.و در اين صورت عقل، قادر به تعيين غايت مطلوب و شرف و تمايز انسانى نميباشد.
عقلى كه محاسبه سود و زيان ميكند ، ميتواند حتى تعيين كننده اصول اخلاقى بوده و آنها را بر اساس اين سود و زيان تغيير دهد. لذا تنها و تنها ، نفثات روح القدس ميباشد كه عالم انسانى را از محدوده عقل حسابگر بيرون آورده و او را جهت كمال مطلوب سوق ميدهد.
فروزنده رحمت پور
دیگران
شوخی
1116
عاشق راه رفتن خرچنگم...
جوری راه میره انگار دستاشو شسته داره میره اتاق عمل
ناشناس
تلنگر
1320
مهم نیست
کی باشی
چی باشی
کجا باشی
مهم این است انگیزه داشته باشی و محشر بپا کنی
ناشناس
نکته
388
چقدر عجیب است:
ما انسانهایی هستیم که نه طاقت دروغ داریم
نه تحمل حقیقت!
ناشناس
نکته
1598
ﻣﻨﻄﻖ ﺷﻤﺎ را از Aﺑﻪ Bﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ؛ وﻟﯽ ﺗﺨﯿﻞ ﺷﻤﺎ را ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﯿﺒﺮد .
آلبرت انیشتین
نکته
2720
به ساعت نگاه کردم. شش و بیست دقیقه صبح بود. دوباره خوابیدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه کردم. شش و بیست دقیقه صبح بود. فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام. خوابیدم. وقتی پاشدم. هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود. سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.
آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت. مرتب، همیشگی. آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی. بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند. بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود. بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست. قدر این آدم ها را باید بدانیم، قبل از شش و بیست دقیقه
ناشناس
دانستنیها
2723
«گیمیلو» اختلاس گربابلی دوران کوروش بزرگ
الواح معبد »ا آنا« اختلاسهای گیمیلو بابلی را با زبان بی زبانی برای ما بازگفته تا امروز کهنترین اختلاس تاریخ رابازخوانی کنیم.در سال538ق.م مقامات معبد اآنا درشهر اوروک محاکمه ای برعلیه گیمیلو تشکیل دادند.این مرد که شخصی حیله گر بوده است و از به کار بردن هیچ وسیله ای خود داری نداشته است پیشتر هم در مقام »کسی که مسوول درآمد احشام اآنا بوده است« شایعاتی در اطراف خود پدید آورده و همان وقت برای دادگاه مسلم شده بود که او به دزدیدن احشام اقدام کرده و به همین جرم محکوم شده بود؛اما همچنان کارهای خود را در اآنا تصدی میکرد و ظاهرا" با پارتی بازی و پشتیبانی مقامات عالیتر از طریق تقلب به ثروت اندوزی ادامه داده بود. وحتی بعد از محکومیت از ساتراپ تقاضای تجدیدنظر کرده بود تا آنکه سرانجامم دادگاه شهر اوروک تصمیم گرفت او را به دادگاه شاهی در بابل بفرستد؛ اما ظاهرا نه دادرسی و نه محکومیت مجد د مانع آن نشدند که گیمیلو موقعیت خود را بار دیگر درزمان کمبوجیه مستحکم نکند؛ زیرا مجددا" مسوولیت احشام معبد به او سپرده شد.در آغاز سلطنت داریوش گیمیلو حتی مزرعه خرما و یک مزرعه جو را نیز برعهده گرفت ؛وبا همین عنوان بود که دیده میشود عریضه ای به حسابداری بابل فرستاده است تا از شرایطی که بر او تحمیل شده است شکایت کند.سرانجام مقامات معبد اآنا که از تخلفات او به جان آمده بودند،در سال 520ق.م یعنی درزمان داریوش بزرگ اورا احضار و از اجاره داری محروم کردند و گیمیلو به این ترتیب نقش پیمانکاری معبد را از دست داد و از صحنه بیرون رفت.لوحه ها از سرنوشت او چیزی نگفته اند ولی به طور ناگهانی گیمیلو درتاریخ گم میشود .شاید شغل نان و آب دارتری بدست آورده بوده است.!!!!
گردآوری ونگارش : علی آریایی
بن مایه ها :
متون میخی موزه لوور و دانشگاه بیل
تاریخ امپراتوری هخامنشی پیر برایان /جلد اول
دیگران
دل نوشته
1985
مادرم می گفت:
دنیا را دو چیز می سازد: عشق و عادت.
من می گویم:
نیمی از دنیا رنج است و نیم دیگر عادت.
تلاش برای عادت کردن به آن چیزهایی که دوست شان نداریم.
ما با رنج های مان زندگی می کنیم
و با عادت های مان شکل می گیریم،
این حقیقت بزرگ است؛
چرخه ای که میچرخد و آسیاب دنیا را میچرخاند.
زندگی ادامه پیدا می کند و زخم ها کمی،
فقط کمی التیام پیدا می کند!
ناشناس
عاشقانه ها
2948
گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی
گفتم ز غم خميدم گفتا خميده باشی
گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی
گفتم گلی نچيدم گفتا نچيده باشی
گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشيدم
گفتا چه زان چشيدی از خود بریده باشی
گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم
گفتا به نيک نامی جامه دریده باشی
گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشيده باشی
گفتم جفات تا کی گفتا هميشه باشد
از ما وفا نياید شاید شنيده باشی
گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد
گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی
گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چه آید شاید چشيده باشی
گفتم بکام وصلت خواهم رسيد روزی
گفتا که نيک بنگر شاید رسيده باشی
خود را اگر نه بينی از وصل گل بچينی
کار تو فيض اینست خود را ندیده باشی
ملا محسن فیض کاشانی
شناسنامه shenasname.com
افزودن مطلب به سایت
از
مطالب جدید
لطیفه
مناجات
نکته
هنر
گلایه
پند و اندرز
آرزوها
اشعار
تلنگر
توکل
حکایت
خواص گیاهان دارویی
دل نوشته
دوستی
دانستنیها
سخن بزرگان
شوخی
ضرب المثل
عاشقانه ها
شناسنامه shenasname.com